درباره من

فرهنگ و تمدن همیشه راهنمای ایرانیان در طول تاریخ بوده اند و ما را از سختترین و تاریکترین پیچهای تاریخ عبور داده اند. امروز نیز به همین گونه است
بعد از بیش از بیست و پنج سال فعالیت و پژوهش در دو زمینه سیاست و دانش فضانوردی باستانی به این نتیجه رسیدم که دنیایی که درآن زندگی میکنیم دنیایی عاری از احساسات، تعصبات، تخیلات، عواطف و خرافات است، برعکس جهان و دنیای اصلی ما بر مبنای واقعیت و دانش بنا شده و هیچکدام از موارد بالا کوچکترین دخالتی در پدید آمدن آن ندارند، بلکه آنها باعث میشوند که ما انسانها دید متفاوتی به دنیا داشته باشیم و به طبع اون دید به نوعی از جهان بینی منحصر به فرد برسیم، که نتیجه آن این است که هر کدام از انسانها دید متفاوتی از نظر احساسی و تعصبی و تخیلی به این جهان و کلا حیات هوشمند و غیر هوشمند روی آن دارند و عملکرد آنها در راستای جهان بینی آنها نیز تغییر خواهد کرد. با اینکه تحصیلاتم در زمینه ادبیات زبان آلمانی و مهندسی انفورماتیک است ولی دامنه پژوهش و فعالیتهای غیر شغلی را بیشتر به دنیای سیاست و دانش فضانوردی باستانی اختصاص دادم، چرا که این دو را دروازه ای برای ورود به سبک واقعگرانه ای از زندگی دیدم. سیاست را به این خاطر که همیشه در تاریخ بشریت از ابتدا تا امروز عده ای اقلیت برای اکثریت تصمیم میگرفتند، و این روند تا کنون نیز تغییری نکرده است. از مغزهای عده ای که سکان را در دست دارند افکاری تراوش میکند که بر سر مغزها و افکار جامعه میریزید، و جامعه نیز بالطبع عادت آن افکار را در قالب فرمان دریافت و اجرا میکند. به خودم بر میگردم که در خرداد 1359 در مسجد سلیمان بدنیا آمدم و جنگ شروع شد، در مناطق جنوب مردم جنگ را طور دیگری و به معنای واقعی تری نسبت به ساکنان سراسر ایران تجربه کردند و این چیزی بود که از بدو تولد تا سن هشت سالگی من باهاش بزرگ شدم. از آنجا که پدر در ارتش شاهنشاهی خدمت کرده بود و در بعضی امور دیسیپلین خاصی داشت، باعث شد که مشکلات و موانع و سختی ها و تورم هایی که در زندگی پیش میامد را همیشه با رژیم پهلوی مقایسه کنیم، و این باعث شد که ما با دو تصویر و دو ایران متفاوت در افکارمون بزرگ بشیم. جنگ تمام شد و در همان سال از مسجدسلیمان به اهواز نقل مکان کردیم و این سبک از مقایسه نیز همینطور همراه من میامد. در شانزده سالگی بنا به ارتباطاتی به مشروطه خواهان زیرزمینی اهواز پیوستم، دقیقا بعد از آزادی استاد پیمان از زندان بود که به سخنرانیهای مخفی ایشون از طریق دوستی میرفتم، که در آن جلسات اکثرا قشر جوان جامعه بودند و خیلی هم خانوادگی یعنی پدر و مادر و فرزندان شرکت میکردند. در همان جوانی کنار درس و تحصیل مدتی سازمان آب و برق اهواز و مدتی شرکت نفت مشغول به کار شدم و در حین آن دوره بانکداری را گذراندم وبرای استخدامی بانک صادرات اقدام کردم، در کنکور بانک رتبه بالایی داشتم، امتحانات و دوره را هم با موفقیت گذراندم ولی گزینش اسلامی بخاطر نماز نخواندن و ناتوانی در وضوع و داستانهای نهج البلاغه مانع استخدام من در بانک شد. آن روز که جواب منفی را از طریق پست دریافت کردم در اصل اولین روزی بود که تمام قد جلوی ظلم اسلامی ایستادم، لباسی نامتناسب با لباس کارمندان بانک پوشیدم و به دایره مرکزی رفتم و همه را با فریادهای بلند از جایشان بلند کردم، سوالم این بود که چرا گزینش اسلامی را در ابتدا نگرفتید و بعد از سالها و ماهها درس خواندن و قبول شدن این را مانع قرار میدهید، پشت باجه بانک نمیتوان با آیت الکرسی و نهج البلاغه امور مردم را راه انداخت، از من بپرسید حساب بانکی چیست، وام چیست و سوالهای مربوط به نیازمندیهای جامعه در بانک…آن روز اینقدر توهین به سیستم و نظام کردم که خود مدیرعامل آمد و گفت در کارت تجدید نظر میکنیم، که هفته بعد هم نامه دادن که برو شعبه درجه یک امانیه اهواز بانک صادرات خودت را معرفی کن و شما استخدامی. این خیلی به من روحیه و نیرو در جهت ایستادگی در مقابل ظلم رژیم اسلامی داد، خیلی کتاب میخواندم، در هر زمینه ای که کتابی دستم میرسید میخواندم، چه سیاست، چه مذهب چه رمان و چه علمی و تاریخی و شعر و ادبی تقریبا بیست سالم بود که ازدواج کردم و بنا به دلایل و شرایطی از ایران خارج شدم و به روسیه رفتم، که آنجا هم نماندم و از طریق روسیه سفید و اوکراین و لهستان به آلمان آمدم و ماندگار شدم. در آلمان از طریق چند نفر که در ایران میشناختم بچه های مشروطه خواه و سلطنت طلب را پیدا کردم و به اونها پیوستم، ازهمان اول در رکاب بزرگانی مثل زنده یاد داریوش همایون سیاست و دانش سیاسی را می آموختم، فعالیتهای گسترده ای در حزب داشتم، و همزمان از طریق زنده یاد بهرام معصومی که سردبیر روزنامه نیمروز لندن در آگسبورگ بود برای این روزنامه مقاله مینوشتم، مقاله های متعددی هم برای روزنامه راه آینده برلین که متعلق به ارگان حزب مشروطه پادشاهی و لیبرال دموکرات ایران بود نیز نوشتم. از آنجا که علاقه زیادی به متافیزیک و یوفولوژی داشتم به صورت خیلی مستمر و با پشتکار و زحمت زیاد پیگیر این علوم هم بودم، در این راستا نیز متحمل سفرهای دور و دراز به کشورهای مختلف و هزینه های زیادی شدم تا بتوانم با بزرگانی همچون زکریا سیچین و اریک فون دنیکن از نزدیک آشنا بشم و در مکتب و رکاب آنها آموزش ببینم که خیلی در زندگی و انتخاب نوع جهان بینی به من کمک کرد و از من شخصیتی واقعگرا و متکی به خود و حقیقت ساخت. این نوع از روند زندگی باعث شد که مسائل را به صورت ریشه ای و واقعی و کاملا بدور از احساسات و تعصبات ببینم، مخصوصا در زمینه سیاست و میهنپرستی. کشور ایران با تمام فرهنگ و تمدن و رسومات و اقوامش بالاترین اولویت را در ذهن و افکارم دارد، به همین رو سیاست اعمالی و ظلم بر ایران را از دید تعصب یا نفرت و انتقام و خرافه نمیبینم، بیشتر تمرکزم و باورم روی این است که چه شد که امروز اینجا قرار داریم، چون به باور من تنها با ریشه یابی بدور از تعصب و حماقت و به سبک واقعگرایانه میتوانیم ریشه های بدبختیها و رسوایی بین المللی ایرانیان را پیدا کنیم و در جهت خشکاندن آنها فعال باشیم. تجربه ای که در برخورد با افراد گوناگون از احزاب گوناگون و مذاهب و باورهای سیاسی و ایدئولوژیک مختلف داشته ام همه و همه اش به یک چیز ختم میشود، و آن اینکه اکثریت جامعه ایرانی متاسفانه توان واقع بینی خود را از دست داده است، اولویتهایش را از دست داده است و فقدان دانش سیاسی و واقف بودن به ارزش خاک و تمدن و هویت ایرانی مانع از این شده که از باتلاق نظام کمونیستی اسلامی حاکم امروز بر ایران بیرون بیاید، این سبک غلط از تفکر متاسفانه اکثر مغزهای خارج نشین را هم اسیر خود کرده است که باعث شده جامعه ایرانی در داخل و خارج در طول تقریبا نیم قرن در امور سیاسی فرهنگی همچنان در حال دست و پا زدن و بعضا غرق شدن باشد. امروز نوبت ماست که با واقعگرایی و بدور از تعصب همگی حفظ هویت ملی ایرانی و شیر و خورشید و جشنها و رسومات و آئینهای پاک این سرزمین را محور همبستگی و اتحاد قرار دهیم و با هر فکر و اندیشه ای برای نجات ایران تلاش کنیم. این انتظار من از همه ایرانیان است هر چند امیدی به میهنپرستی مجاهدین، کمونیستها و اصلاح طلبان آنچنان ندارم، مگر در بین آنها فریبخورده هایی باشند که روی دلسوزی برای ایران و ندانمکاری به آنها پیوسته اند که امیدوارم آنها نیز راه درست میهنپرستی و حفظ هویت ملی را پیدا و درک کنند
کاوه سیبکی، آلمان مونیخ، تابستان 2025